می زند دستی به سازش ، تا دلم را خون کند
بشکند ساز تو مطرب ، وه که با ما چون کند
ما خود از آه جگرسوزی ، به تو رو کرده ایم
نغمه ا ت سوز دگر ، بر آه ما افز ون کند
یا رب این مطرب چه جادو ، کرده در احوال ما
رد سحری بایدم ، تا باطل این افســـون کند
از تعـــمد پرده را ، در شــــور کرده انتخاب
می نـــوازد می نوازد ، تا مرا بیرون کند
آنچه سوزاندم دل عشاق ، بی سامان به شعر
در تلافی گشته مجموعم ، که او اکنون کند
بی سبب خوش کرده بودم دل ، که تسکینم دهد
ساز او ارزانی اش ، چون خاطرم محزون کند
ای دل این شــادی رها و ، این ترنم واگذار
عهد
بسته ساقی امشب ، تا ترا مجنون کند
شعر از امیرحسین امیریان
سلام
اول از اینکه بهم سر زدی مرسی
دوم توی پروفایلت اسمتو بزار تا کسی که وارد می شه بهفمه با دختر طرفه یا پسر
سوم خیلی بدی
یوهاهاها سلام من شیطانم ...
یادته که برام نوشتی زنها خطرناکتر از شیطان هستند حالا بیا بخون ببین مردها چی هستند . اگه تلخ بود بدون حقیقته .
راستی نظر یادت نره
www.eyk.blogsky.com
سلام در این که شیطونی شکی نیست
مطالب وب شما رو خوندم حقیقتی ندیدم
موفق باشی بزم به کلبه ما سر بزن
ما هم شکسته خاطر و دیوانه بوده ایم/ما هم اسیر طره ی جانانه بوده ایم//ما هم به روزگار جوانی ز شور عشق/روزی رفیق ساغر و پیمانه بوده ایم ..."
سلام دوست محترم از اینکه این شعر بنده مورد قبول سلیقه شما واقع شده متشکرم . شعر چاپ 80 است . سپاس
سلام استاد به به چه سعادتی واقعا از حضورتون خوشحال شدم
درود به شما محترم . روزتان خوش